امروز جمعه همه ی فک و فامیل ریختن توی خونه ی ما (قوم تاتار)وای از دست این بچه های ریزه میزه ریختن روی سرم داشتم دیونه میشدم حالا خوبه دایی کوچیکم همسر و فرزندانشو نیاورده بود وگرنه دیگه از من ضحی چیزی نمیموند تا برای شما بینندگان محترم اپلود کنم! شکر خدا مریضی هدی هم کم کم داره خوب میشه ولی از ته دلش داره سرفه میکنه خیلی دلم براش میسوزه حیوونکی هیچ کسهم درکش نمیکنه!!!!!!!!!!! دختر خاله ی بزرگمم که نشسته پیشم کمکم میکنه تا اپلودمو کامل کنم ولی خواهرش رفته هاکی داره کیف میکنه ولی منم که عاشق این دختر خالمه م هستم چون به حرف من گوش میکنه خیلی دوسش دارم البته دوست داشتن دوطرفه س هاااااااااااااااااااا این عکس هدی س که در این حالت من هم...