هدیهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

تک هدیه خدا

پست اصلی

سلام به همگی ممن این وب رو واسه تنها خواهرم تو دنیا ساختم که عاشقشم و امیدوارم شما هم با دیدن عکساش  لذت ببریدقلب

سلام

من چند روزی نبودم چون رفته بودیم رامسر خیلی خوش گذشت جاتون خالی ! مهم:(من در روزهای مدرسه ممکنه کمتر بیام اینجا مثلا دوهفته یه بار پس از دستم ناراحت نشین) حالا عکسای شمال رو براتون میزارم: این عکس خانوادگی ما در بندرانزلی توی مرداب انزلیه ما با دوست صمیمی م سما اینا رفته بودیم این عکس امیر محمد برادر دوستمه با هدی(رمانتیک) موقعیت:شب ویلا ی باباجون اقا جون شما با من نامحرمین چرا دستتون روی گردن منه؟؟؟؟؟؟ فوران احساسات دو فسقلی بچه کوالا بالای درخت(تله کابین رامسر بالای کوه) روس سنگا(تله کابین رامسر بالا ی کوه) همون جا همراه با من توی ویلای باباجون روی ملافه و متکا ها اینح...
31 شهريور 1391

قبل و بعد مسافرت

این یه عکسه از بلا کوچولو روی شومینه قبل از مسافرت اینم شناگر اماده ی شیرجه س   نظر فراموش نشه دیدار بعدی یه روزی از روزهای مدرسه حالا کی باشه!!!!!!!!!!! بایییییییییی ...
30 شهريور 1391

توب بیسبال

سلام یه پست جدید این لباسای جدید هدی بود که گفتیم ازش یه عکس بندازیم بعدش این کلاه رو وقتی میزاره روی سرش شبیه توب بیسبال میشه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در حال دراوردن کلاه حرکت موش که قبلا ذکر شده بود بچه ی به این گندگی داره شیشه شیر میخوره دندوناشوووووووووووووووووووووووووووو الهی بمیرم خیلی نازه اینم گیراهن منه توی بچه گیام توی این لباس خیلی خوشگل شده نه این که لباس منه واسه همون ایشون رو هم خوشگل کرده . . . . . . . . . . . نه بابا شوخی کردم هردوتامون خوشگلیم . ...
18 شهريور 1391

اولین های هدی

دیروز رفتیم اسب سواری خیلی حال داد جاتون خالی و خیلی هم خسته شدیم هدی هم سوار اسب شد اینم یکی دیگه ش همراه با بابا سوار کاری بعدش رفتیم کنار یه سد نزدیکای اون باشگاه سوارکاری اونجا یه دونه دریاچه بود که همه ی مارو گلی کرد در حد افتضاح چون میخواستیم بریم کنار اب همه مون شدییم گلی کنار همون دریاچه هدی در حال میل نمودن سنگ   اون روز هم رفتیم شاهگلی هدی برای اولین با توی عمرش سوار وسایل بازی شد عکساش تو موبایل بابامه میزنم تو کامپیوتر براتون نشون میدم اینم یه عکس تصادفی از کودکی هدی همراه با شاسخین صبا دختر عمه   ...
18 شهريور 1391

حیاط خونه ی باباجون

این جا حیاط خونه ی باباجونه که هدی کلی شیطنت کرده و منم عکساشو واسه شما میزارم: در حال میل نمودن شاه توت همه جا شده بود شاه توت روی گل های ناز نازی  فوق العاده شلوغ داره لوس میشه از زاویه ی نیم رخ  با موهای دوگوش     ...
3 شهريور 1391

عکس هدی

اون روز رفته بودیم درب گجیل که میوه بخریم و هدی هم قرمز پوشیده بود و کنار گوجه ها یه عکس ازش گرفتیم! very good baby!..... عکس رمانتیک! ...
3 شهريور 1391

سلام

پریروز رفتیم تربیت اونجا مجسمه های انسان های قدیم تبریز رو گذاشتن هدی هم با چند تای اونا عکس انداخت: همراه با من اینجا هم اگه دقت کنین میبینین که هدی کفششو داده به کفاش تا درستش کنه و خودشم مراقبه که یهو دزدیه نشه! از زاویه ای دیگر   ...
3 شهريور 1391

سلام

خبر دارم واستون در حد تیم المپیک: هدی داره راه میره بیشترین قدمی که میره21 تاس و بعدش شالاپی میافته رو زمین کلمه هایی که میگه:هاپو،بهدی(همون مهدی)،هادی(پسر عمه هام)،بابا،دردر(بیرون)،دایی،بیده(کشف نشده)،علی(یا علی) کارهایی که میکنه:کله کله که کله میزنه به سرت،دست ها و پاهاش رو نشون میده بقیه ش هم حضور ذهن ندارم حالا عکس ها: در حال شماره گیری تلفن صحبت کردن با خاله ش اینجا همون جایی که داشت راه میرفت برای اولین بار........... هدی خوابیده مثل فرشته ها و در اخر عکس همین الانش واسه دوست گلم الشان جون   ...
2 شهريور 1391

هدی قبل از تولدش

اینجا داشت به من کمک میکرد تا بادکنک ها رو فوت کنم البته اون با ترکوندن بادکنک ها به من کمک میکرد! اینجا هم با وسایل تزئینی نشسته! اینجا هم خودشو واسم ناز میکنه همراه با کلاه زیبای من! و در اتمام نشسته توی ظرف غذای مهمون ها امیدوارم فامیل هایی که این عکس رو میبینن حالشون به هم نخوره! ...
2 شهريور 1391