هدیهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

تک هدیه خدا

تولد فرشته کوچولو

هنگامی که تو به دنیا امدی فرشته ها در اسمان گریه میکردند................ زیرا یکی از ان ها کم شده بود و به جمع زمینی ها پیوسته بود فرشته ی کوچولوی من اولین سال زمینی شدنت مبارک اون روز که واسه هدی تولد گرفتیم باباجون و مامانی رفته بودن المان پیش عمه ندا که قراره یه نی نی تازه واسمون بیاره!(گل پسر) واسه همون خانواده هایی که اومده بودن اینا بودن(بابارضا و انا،دایی محمد و دایجون و مهدی و نازنین زهرا،ندا نویده و خاله و عمو ناصر،عمه نهضت و عمو سعید و صبا) خیلی خوش گذشت بهمون:واسه هدی کلی وسایل گرفته بودیم پیراهنشم خیلی خوشگله: نمیدونم چرا به این کلاه کوچولو روی سرش حساسیت پیدا کرده بود الان اینجا همگی تو این تلاشیم که اون رو رو...
2 شهريور 1391

سلام

اولا بگم که تبریز شکر خدا هیچیش نشده فقط ماها زهره ترک شدیم همگی سالمیم نگران نباشین اگه اتفاقی بیافته بعد از این قراره بی افته مردن و زنده موندنمون دست خداست دوما من نتم خراب شده نمیتونم بیام واسه همون نمیتونم بیام قراره اگه درست بشه عکسای تولد هدی رو واستون میزارم و کلی اتفاق دیگه که افتاده رو میخوام واستون تعریف کنم و عکساشو بزارم واسه همون فعلا خداحافظ ...
27 مرداد 1391

سلام

هدی داره سر پا وای میسته خیلی خوشحالم ولی از حهتی هم نارلحت چون میتونه بیاد وسایل منو ب هم بریزه! میتونه با دهنش صدا در اره راستی اون روز من داشتم تلویزیون میدیدم احساس کردم یه نفرداره حرف میزنه برگشتم دیدم گربه اومده روی بالکن و هدی داره با زبون بچه گونه ش با گربه حرف میزنه اونقدر باحال بود حالا چند تا عکس از هدی توپولو: اینجا خواهر من با حجاب شده و داره کیسه ی دوربین رو میمکه عاشق این جور چیزای گرده   اینجا هم موهامو گذاشتم بیرون و از دخترای امروزی شدمممممممم   بکشد کنار هدی بت من وارد میشودددددددددددددددددددددددددددد دیگه عند شلوغیه رفته خودکارای مورد علاقه ی منو که تو روز استعداد ه...
9 مرداد 1391

سلامی دوباره

سلام به همگی من بازم اومدم: هدهد من هدی من همدم با وفای من(اهنگی از مازیار فلاحی که خونده بود و چون توش هدی داش منم این جا نوشتم خوشحای میشم اگه شما هم گوش کنین) خیلی هیجان زده ام چون میتونه خودش وایسته البته واسه 3 ثانیه اونم اگه یه چیزی دستش باشه و یادش رفته باشه که خودش وایستاده وگرنه فوری خودشو می ندازه زمین هدی از مبل و میز میگیره و به کمک اونا این طرف واون طرف میره تازه علاوه بر اون دوتا دندون پایینی داره یکی دیگه بالا درمیاد کوچولو هه مثل مرجان حالا چند تا عکس از این کوچولو میذارم:   این جا تازه از حموم در اومده و در تلاش فراوونه تا حوله رو از سرش دراره شبیه اون اقایون ثروتمند عربستان شده نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ &n...
26 تير 1391

هدی خانومه

من دیگه واقعا احساس میکنم که هدی بزرگ شده از پله ها میره بالا مثلا خونه ی مامان بزرگم اینا حدودا 20 تا پله داره همه ی اونا رو اون روز بالا رفت یعنی همگی دهنمون باز مونده بود از میز ها میگیره و بلند میشه و روی همه ی میز ها رد انگشت های کوچولو داریم همیشه! میتونه بدون اینکه کسی ازش بگگیره چند ثانیه خودش وایسته! میاد اتاق من و هرچی که دم دستش باشه رو مبریزه زمین یعنی من روزی حدودا 20 بار دکور اتاقمو درست میکنم! مهمترینش که برا خودش ضرر داره میره از میز تلویزیون میگیره و بلند میشه که امکان داره تلویزین بیافته رو سرش از تخت میاد پایین،میزوجابجا میکنه و زندگی رو جارو میکنه و............................ میبینی خودم بستنی قیفی...
19 تير 1391

......

یه عکس تصادفی از من: به من میگن یه ویولونیست حرفه ای که تو خوابم ویولون میزنم میبینی بزرگ شدمممممممممممم........با چوب ستنی برا خودم سیگار درس میکنم   بکشید کنار هدی سیم کش بادکنک به دست وارد میشود............. به نظرتون من الان دارم  چی کار میکنم؟؟؟؟؟؟؟       محو تماشای تلویزیون برنامه ی مورد علاقه ی خودم یعنی گربه هارو تماشا میکنم من بزرگ شدم خانوم شدم دارم گربه هارو میبینم.........   چیه بادکنک خودمه دلم میخواد ببینم اگه بترکه از توش چی درمیاد!!!!!!! الانم در حال انجام عملیاتم!!!!!!!!!!!!! تفاوت را احساس کنید:::::::::::::::::::: ...
11 تير 1391

شکر خدا همه چی به خوشی و سلامتی تمومید

من کارنامه م رو گرفتم معدلم از اونی که انتظارشو داشتم خیلی زیاد بود با اون درس نخوندن من .. هدی هم روز به روز داره بزرگتر میشه دلیل این که چند وقت بود اپ نمیکردم مشکلات این هفته بود (مراسم تولد حضرت ابولفضل خونه ی مامان بزرگم،تولد دوستم،اومدن عمه م اینا از تهران وو............ ) ولی این هفته بالاخره تونستم بیام اینم عکسایی از هدی: مراحل بیدار شدن هدی       ...
11 تير 1391

بالاخره تموم شد!!!!!!!!

بالاخره امتحانام تموم شد و من از این به بعد میتونم بهتر و بیشتر برای شما ها مطالب بذارم !!!!!!!! اتفاقات مهمی که به شما ها خبر نداده بودم: ١-هدی به سختی از جون جون خودش یعنی پستونک دل کند اخی الهی بمیرم واسش زبون نداره که بگه من اون چیز پلاستیکی رو میخوام دلم واسش تنگ شده!!!!!!!!!!!!!!!!!! ٢-هدی میتونه به طور کامل چهار دستو پا بره این اتفاق اولش مثل یه سوسمار که روی شکمش خودشو میگشه بود ولی بعدا نشست و بعدشم الان داره به طور کامل چهار دستو پا بره!!!!!!!!!!!!!!!! ٣-هدیل من میتونه بعضی کلمه هارو بگه مثل(بابا،دردر،رفت و اومد البته به زبان ترکیشون،و علی این حرف رو پری روز بابارضا گفت یا علی و طوطی خانوم هم یاد گرفته و هی میگه علی علی) ...
28 خرداد 1391